ختم قرآن

 

اسلام علیک یا ثارالله

با سلام خدمت کسانی که توفیق شرکت در طرح ختم قرآن را داشته اند. عزیزی که این طرح را برگزار می کرد از شما عزیزان تشکری به مضمون زیر انجام داده است.(به نقل از حکمتانه):

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

تقبل الله منا و منکم
به بهانه تكميل ظرفيت و پايان طرح فراخوان بزرگ (ان الحسين مصباح الهدي و سفينه النجاه)، ويژه (ختم قرآن كريم) تشكر و سپاس ويژه دارم از تمام كسانيكه در طرح شركت كردند و يا نكردند ولي ما را در هرچه بهتر اجرا شدن اين طرح  ياري نمودند.

ضمن التماس دعا، از تمامي قاريان محترم تقاضا مي گردد جهت برآورده شدن و قبولي نيات مطروحه در طرح،  تا روز شام غريبان مولا ابا عبدالله الحسين عليه السلام ، حزب اختصاص يافته را حتماً قرائت فرمايند.

در صورتيکه فراموش كرديد چه حزبي به شما قاري محترم اختصاص يافته است لطفاً براي مشاهده نام خود و حزب اختصاص يافته بر روي لینک زير كليك فرماييد.

دیدن اسامی و حزب های اختصاص یافته
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

در ضمن وبسایتهایی که لوگوی آنها در صفحه اول بوده به دلیل تغییر غالب لوگوی آنها برداشته شده انشاالله در اولین فرصت لوگوی آنها باز خواهد گشت.

همچنین عزیزانی که لوگوی آنها در صفحه لوگو دوستان بوده از قسمت بالای این وب می توانند لوگوی خود را ببینند.

تسلیت

 

یا اباعبدالله الحسین

یا لیتنا کنا معک

آیا اسلام حجاب را برای ترک لذت و رهبانیت قرار داده است!؟

(بسم الله الرحمن الرحیم)

پیروان فلسفه رهبانیت و ترک لذت برای اینکه محیط را کاملا با زهد و ریاضت سازگار کنند بین زن و مرد حریم قائل شده و پوشش را وضع کرده اند، کما اینکه با چیزهای دیگری هم که نظیر” زن و محرک لذت و بهجت بوده ” مبارزه کرده اند. پدید آمدن پوشش طبق این نظریه، دنباله و نتیجه پلید دانستن ازدواج و مقدس شمردن غروبت است...

ادامه نوشته

مهدیون

با سلام

گروه نرم افزاری گل نرگس (سازنده این وب)در نظر دارد تا وبسایتی تحت عنوان مهدیون افتتاح نماید. انشاالله در سال ۹۲

اگر مایل به همکاری و مدیریت انجمن های این وبسایت را دارید در بخش نظرات این ژست نوع همکاری خود را اعلام کنید.

نکته های مفید درباره تلفن همراه

نکته های مفید درباره تلفن همراه

نکته های مفید درباره تلفن همراه

نکاتی که هنگام انتخاب موبایل بهتر است رعایت کنیم:

1 مقدار حافظه از لحاظ فنی اهمیت زیادی ندارد اما جوانان مهم ترین و بیشترین طرفداران آن هستند و به همین دلیل شرکت های تولید موبایل، با تولید انواع و اقسام مدل های متنوع و حافظه های بالا برای رقابت در میان این خریداران تلاش می کنند.
2 امکانات ارتباطی یک گوشی همراه نکته مهم د یگری است که باید به آن توجه کنید. این امکانات باید بر اساس نیازهای شما باشند. در حال حاضر تکنولوژی گوگل خوان و د یگر فید های خبری از محبوبیت بیشتری برخوردارند.
3 صفحه نمایش، سیمای تمام نمای امکانات گوشی را به نمایش می گذارد. در واقع هر آنچه در گوشی همراه ارائه شده، توسط یک صفحه خوب، بهتر دید ه می شود.
4 خاموش شدن گوشی و دسترسی نداشتن به شارژ، بزرگ ترین مشکل استفاده از موبایل است. به عمر باتری موبایل مورد نظر توجه کنید و اگر مجهز به پخش کنند ه موسیقی است، به باتری بهتری نیاز دارید.
ادامه نوشته

آخرالزّمان در کتاب پیامبر آخرالزمان

آخرالزّمان در کتاب پیامبر آخرالزمان

آخرالزّمان در کتاب پیامبر آخرالزمان
نویسنده: حسین جاوید جهرمی
 
در شش آیه از «سوره انعام» به علائم و نشانه‌های آخرالزمان و قیام جهانی حضرت مهدی(عج) ‌اشاره شده است.
قرآن و روایات متواتره اسلام و کتاب‌های مقدس آسمانی و نوشته‌های گروهی از مدعیان نبوت، به زبان‌های گوناگون و تعبیرات مختلف، بشریت را به یک آینده درخشان و عصر مشعشعی نوید و بشارت داده‌اند که جهان در آن عصر، روضه رضوان شود و نمونه‌ای از حیات در بهشت برین، در همین جهان تشکیل شود که گویی جهان، آفرینش نوینی به خود گرفته است.
در آن عصر، زمام اجتماع کبیر جهانی از دست بیدادگران بیرون می‌رود و حکومت و داوری به دست با کفایت برگزیدگان خدا و پرهیزگاران می‌افتد و ریاست و دولت حقه الهی و زمامداری جهان بشریت، به امر لازم الاجرای الهی در آن زمان، مخصوص موعود کل ملل، حضرت مهدی قائم آل محمد(ص) است.
در شش آیه از سوره انعام به علائم و نشانه‌های آخرالزمان و قیام جهانی حضرت مهدی(عج) ‌اشاره شده است.
ادامه نوشته

بد حجابي و ماشين ژيان



يكي مي گفت : مهم هدف انسان است وگرنه حجاب

نقشي در زندگي ندارد.دوستش پاسخ داد : براي رسيدن

به هدف بايد از وسيله ي مناسب استفاده كرد.اگر هدف

جلوه گري و مشغول كردن فكر ديگران به خود و بر

هم زدن آسايش خانواده هاست ،وسيله ي آن بد حجابي

است ، ولي اگر هدف پيشرفت و زندگي آرام و احترام به حقوق ديگران استوسيله آن پوشش مي باشد .

چرا كه در صورت بدحجابي تضميني براي رسيدن به هيچكدام از اهداف ذكر شده وجود ندارد.

نميشود براي رسيدن به فضا از ماشين ژيان استفاده كرد بلكه بايد سوار بر سفينه فضايي شد ...


م.ن: تنها حجابه كه ميتونه از زن يه چهره فعال و كاردان در جامعه بسازه .......


                     ياعلي


و اینک آخرالزمان

با عرض سلام خدمت ش‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ما بازدید کننده گرامی

آیا مایل هستید که مستند و اینک آخرالزمان روی وبگاه آپلود شود؟

اگر جوابتان مثبت است ما در قسمت نظرات این پست باخبر کنید.

می دوید تا شیطان را از خود دور کند

راوی:خلبان آزاده تیمسار اکبر صیاد بورانی-برگرفته از کتاب پرواز تا بینهایت

در دوران تحصیل در آمریکا ، روزی در بولتن خبری پایگاه ((ریس)) که هر هفته منتشر می شد ، مطلبی نوشته شده بود که توجه همه را به خود جلب کرد ، مطلب این بود:

((دانشجو بابایی ساعت 2 بعداز نیمه شب می دوید تا شیطان را از خود دور کند.))

من و بابایی هم اتاقی بودیم . ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم ، او گفت: چند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود . رفتم میدان چمن پایگاه و شروع کردم به دویدن. از قضا کلنل((باکستر)) فرمانده پایگاه با همسرش از مهمانی شبانه برمی گشتند. آنها با دیدن من شگفت زده شدند.کلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد.نزد او رفتم.او گفت: در این وقت شب برای چه می دوی؟

گفتم:خوابم نمی آید خواستم کمی ورزش کنم تا خسته شوم.گویا توضیح من برای کلنل قانع کننده نبود . او اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم.به او گفتم: مسائلی در اطراف من می گذرد که گاهی موجب می شود شیطان با وسوسه هایش مرا به کناه بکشاند و در دین ما توصیه شده که در چنین مواقعی بدویم ویا دوش آب سرد بگیریم .

آن دو با شنیدن حرف من ، تا دقایقی می خندیدند ، زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسائل جنسی داشتند نمی توانستند رفتار مرا درک کنند.

هر که درجه اش بالاتر است پاسخش را میدهید!

راوی:سرهنگ ولی الله کلاتی-برگرفته از کتاب پرواز تا بینهایت

در آذرماه 1362 سرهنگ بابایی ، که تا آن زمان پست فرماندهی پایگاه اصفهان را عهده دار بودند ، به سمت معاونت عملیات نیروی هوایی منصوب شدند و به همین خاطر به تهران انتقال یافتند. ایشان در زمان تصدی فرماندهی پایگاه ، به کارگران کمک و مساعدت فراوان می کردند . هنگام خداحافظی ، به من ، که در آن زمان مسئولیت پشتیبانی پایگاه را به عهده داشتم ، سفارش کردند که از وضع آنها غافل نباشم و مبلغی را که به عنوان کمک به کارگران می دهم یادداشت کنم تا رد فرصت مناسب به بنده بپردازند. از آن پس هروقت از تهران به بنده تلفن می کردند ، می گفتند :

- به سروان کلاتی بفرمایید مشت علی نقی با شما کار دارد.

((مشت علی نقی)) نام یکی از کارگران پایگاه بود و ایشان هربار نام یکی از کارگران را می گفتند. این موضوع برای من معمایی شده بود ، تا یانکه در یکی از دیدارهایی که با ایشان داشتم ، موضوع را مطرح کردم. ایشان در جواب گفتند:

- من می خواهم ببینم که اگر کارگران پایگاه هم با شما کار داشته باشند شما جوابشان را می دهید و یا اینکه هرکه درجه اش بالا باشد و پست مناسبی داشته باشد جواب تلفن را می دهید.

حتی برای پدرش هم پارتی بازی نکرد!!!

راوی:ستوان هوشنگ آل ابراهیم-برگرفته از کتاب پرواز تا بینهایت

زمانی که عباس فرمانده پایگاه اصفهان بود ، پدرش مرحوم حاج اسماعیل بابایی ، گاهی برای دیدن او به اصفهان می آمد . یک شب عباس در منزل ما بود که پدرشان آمدند. پس از صرف شام ، حاج اسماعیل گفت:

- عباس جان ! امروز یکی از دوستان اصفهانی من که تو هم او را می شناسی از من تقاضایی کرده است.

عباس درحالی که در مقابل پدر متواضعانه نشسته بود گفت :

- چه تقاضایی پدرجان !

حاج اسماعیل گفت :

- این بنده خدا پسرش به خدمت سربازی رفته و اکنون در پایگاه نیروی زمینی کرمان مشغول خدمت است . از من خواسته که اگر ممکن است از تو بخواهم تا او را به اصفهان منتقل کنی ، البته می دانم که تو از این کارها نمی کنی ، ولی چون خیلی اصرار کرد قول دادم تا این موضوع را به تو بگویم.اگر امکان دارد این کار را انجام بده.

چون عباس احترام خاصی برای پدرش قائل بود ، تصور کردم که در آن لحظه با گفتن کلمه ((چشم)) موضوع را پایان می دهد ، ولی حدس من درست نبود. او بنابر عادتی که داشت دستی بر سر کشید و با احترام گفت :

- پدر جان ! شما که خودتان می دانید من هرگز از این کارها نکرده ام و نخواهم کرد. من اهل پارتی بازی نیستم . پس ، از شما خواهش می کنم اصرار نکنید که بیش از این شرمنده می شوم.وقتی که جوان های این مردم در مناطق جنگی اسلحه بدست ، درحال نبرد با دشمنان دین و مملکت ما هستند ، من چطور می توانم فرزند این آقا را از کرمان به اصفهان بیاورم. نه ، من تبعیض قائل نمیشوم.

حاج اسماعیل که با خلق و خوی عباس آشنایی کامل داشت دیگر اصرار نکرد. عباس برای اینکه خاطر پدر مکدّر نشود گفت :

- پدرجان ! می دانی که من شما را چقدر دوست دارم و خودت مرا می شناسی... .

پدر حرف عباس را قطع کرد و گفت:

- می دانم پسرم.

سپس هر دو لبخندی زدند و به گونه ای که گویا بخواهند چیزی به هم بگویند ، در چشمان یکدیگر خیره شدند.

منبع:وبلاگ امام منجی

در امتنحانات رفوزه می شوی

راوی:مرحوم حاج اسماعیل بابایی-برگرفته از کتاب پرواز تا بینهایت

بعداز ظهر یکی از روزهای پاییزی ، که تازه چند ماهی از شروع اولین سال تحصیلی ابتدایی عباس می گذشت ، او را به محل کارم در بهداری شهرستان قزوین برده بودم . در اتاق کارم به عباس گفتم :پسرم پشت این میز بنشین و مشقهایت را بنویس.

سپس جهت تحویل دارو به انبار رفتم و پس از دریافت و بسته بندی ، آنها را برای جدا کردن و نوشتن شماره به اتاق کارم آوردم . روی میز به دنبال مداد می گشتم . دیدم عباس با مداد من مشغول نوشتن مشق است ، پرسیدم:عباس ! مداد خودت کجاست؟

گفت:در خانه جا گذاشتم.

به او گفتم :پسرم این مداد از اموال اداری است و با آن باید فقط کارهای مربوط به اداره انجام داد. اگر مشق هایت را با آن بنویسی ممکن است در آخر سال رفوزه شوی.

او چیزی نگفت.چند دقیقه بعد دیدم بی درنگ مشق خود را خط زد و مداد را به برگرداند.

منبع:وبلاگ امام منجی

به دنبال ما می دوید و پوزش می خواست

راوی:پرویز سعیدی-برگرفته از کتاب پرواز تا بینهایت

یک  روز در کلاس هشتم درس می خواندیم ، هنگام عبور از محلّه ((چگینی)) که از توابع شهرستان قزوین است ، یکی از نوجوانان آن جا بی جهت به ما ناسزا گفت و این باعث شد تا با او گلاویز شویم . ما با عباس سه نفر بودیم و در برابرمان یک نفر . عباس پیش آمد و برخلاف انتظار ما، که توقع داشتیم او به یاریمان بیاید ، سعی کرد تا ما را از یکدیگر جدا کند وبه درگیری پایان دهد ، وقتی تلاش خود را بی نتیجه دید ، ناگهان قیافه ای بسیار جدی گرفت و در جانبداری از طرف مقابل ، با ما درگیر شد. من و دوستم از حرکت عباس به خشم آمده بودیم ، به درگیری خاتمه دادیم و به نشانه اعتراض ، از او قهر کردیم . سپس بی آنکه به او اعتنا کنیم ، راهمان را در پیش گرفتیم ، امّا او در طول راه به دنبال ما می دوید و فریاد می زد :

-مرا ببخشید، آخر شمات دو نفر بودید و این انصاف نبود که یک نفر را کتک بزنید.

منبع:وبلاگ امام منجی

غذای امام علی (ع)

سويد بن غفله گفت: روزي وارد مقر حكومت علي بن ابيطالب عليه السّلام شده و به محضرش شرفياب شدم و ديدم كه بر سر سفره غذا نشسته 

ولي فقط ظرفي ماست بسيار ترش كه بوي ترشي آن به مشام مي رسيد و مقداري نان خشك كه پوست هاي جو در آن آشكار است در آن مي باشد، 

و آن حضرت نان را با زانوي خود تكه مي كند و درون ماست مي گذارد و بعد ميل مي كند! حضرت مرا كه ديد فرمود: نزديك بيا و از غذاي ما بخور! 

گفتم: من روزه هستم. فرمود: 
از پيامبر (صلی الله علیه و آله) شنيدم كه فرمود: كسي كه روزه باشد و غذایي ببيند و ميل به آن پيدا كند اما بخاطر روزه دار بودن از آن نخورد 

خداوند از غذا و شراب بهشت به او مي خوراند. من به كنيز آن حضرت كه در همان نزديكي ايستاده بود رو كرده و گفتم: واي بر تو اي فضه! آيا از خدا نمي ترسيد! 

چرا براي اين پيرمرد غذاي مناسبي فراهم نمي كنيد تا او مجبور شود چنين غذایي بخورد؟ فضه گفت: او چنين اجازه اي به ما نمي دهد. 

در اين وقت حضرت به من فرمود: به فضه چه گفتي؟ من آنچه به او گفته بودم عرض كردم. حضرت فرمود: پدر و مادرم فداي آن كسي ( يعني
رسول خدا صلی الله علیه و اله

كه غذائي برايش فراهم نكردند و هيچگاه سه روز پشت سر هم نان گندم نخورد تا از دنيا رفت!.