دفن امام حسین علیه السلام

امام زین العابدین(ع) داخل قبر شد. بدن پاره پاره حسین(ع) را گرفت تا در میان قبر بخواباند. بنی اسد هم دور قبر ایستاده اند. امام زین العابدین(ع) می خواهد صورت بابایش را ببوسد، اما دید حسین(ع) سر ندارد، یک وقت دیدند صدای ناله آقا داخل قبر می آید. وقتی نگاه کردند دیدند آقا خم شده و لبهایش را به رگهای بریده گذاشته است. آی حسین! حسین! حسین!

 

اللهم صل علی محمد و آل محمد، بحق الحسین یا الله!

 

امام جعفر صادق علیه السلام

منصور دستور داد: بروید امام جعفر صادق(ع) را بیاورید. جوان رذلی که اسمش محمد بود شبانه نردبان گذاشت و از روی دیوار بی خبر آمد بالای بام و از آنجا به صحن خانه نگاه کرد، دید امام صادق دارد نماز می خواند. جوان پایین آمد و بعد از آنکه نماز آقا تمام شد به آقا گفت: آقا من مأمورم شما را ببرم. فرمود: مانعی ندارد. پس بگذار من به اتاق بروم و لباس بپوشم. گفت: نمی شود آقا. هر چه آقا اصرار کرد این جوان بی ادب قبول نکرد. با آن وضعیت از خانه بیرون آمدند. این پسر رذل سوار بر استر شد امام صادق(ع) پیرمرد هم پیاده به راه افتاد. این جوان هی استر را تند می راند. محمد بن ربیع می گوید: یک وقت نگاه کردم دیدم از بس آقا دویده نفسهایش به شمارش افتاده. دلم سوخت. عنان استرم را کشیدم و استر را نگه داشتم. پایین آمدم و گفتم: جعفر بن محمد! تو هم سوار شو! آقا سوار شد. رسیدیم به کاخ. ربیع پدر محمد جلو آمد و سلام کرد. گفت: آقا عذر می خوام. می دانید مأمورم و معذورم. آقا فرمود: اجازه می دهید من دو رکعت ناز بخوانم؟ گفت: بفرمایید. حضرت کناری ایستاد و دو رکعت نماز خواند. ربیع می گوید: دیدم بعد از نماز، دستهایش را بلند کرد طرف آسمان و لبهای مقدسش آهسته آهسته می جنبید. اما نمی دانم چه می گفت. زمزمه های آقا تمام شد. فرمود: ربیع! می خواهی مرا ببری ببر. ربیع می گوید: آستین آقا را گرفتم و داخل کاخ آوردم. تا چشم منصور دوانقی به قیافه امام صادق(ع) افتاد، آنقدر به ایشان توهین کرد که حد نداشت. امام صادق(ع) با سر بدون عمامه، با بدن بدون عبا و قبا، با پای برهنه ایستاده بود و این نانجیب هر چه از دهانش بیرون می آمد به آقا گفت.آقا هم سرشان را پایین انداخته بودند. یک وقت منصور دست به قبضه شمشیرش برد و به اندازه یک وجب شمشیر را بیرون کشید. ربیع می گوید: ای داد! الان اقا را می کشد. یک وقت دیدم منصور شمشیرش را غلاف کرد. مقداری فکر کرد باز به اندازه دو وجب شمشیر را بیرون کشید. گفتم الان آقا را می کشد. باز دیدم شمشیر را غلاف کرد. یک وقت دیدم تمام شمشیر را بیرون کشید. به خودم گفتم : به خدا قسم اگر شمشیر را به من بدهد و بگوید:امام صادق را بکش اول خودش را می کشم. هر طور می خواهد بشود. یک وقت دیدم تمام شمشیر را غلاف کرد و از تختش پایین آمد. امام صادق(ع) را بغل کرد و بوسید. آقا را برد جای خودش نشاندو عذر خواهی کرد. گفت: آقا معذرت می خواهم سوءتفاهمی شده بود آقا! خواهش می کنم برگردید. منصور گفت: ربیع! اسب مخصوص خودم را بیاور. آقا را رساندم به خانه و برگشتم. آمدم به منصور گفتم: بیرون کشیدن آقا با این وضع و شمشیر کشیدن و با عزت آقا را به خانه رساندن به هم جور در نمیآید. منصور گفت: ربیع! به خدا قسم می خواستم امشب جعفر را بکشم. تا دست به قبضه شمشیر بردم،یک وقت دیدم پیغمبر(ص) استین هایش را بالا زده و جلو آمد. یک شمشیر هم در دستش بود آن را بلند کرد و فرمود: آی منصور! به خدا خودت و قصرت را از بین می برم اگر یک مو از سر پسرم جعفر کم شود. من ترسیدم و شمشیرم را غلاف کردم. با خودم گفتم: شاید خیالاتی شده ام. بار دیگر به اندازه دو وجب شمشیرم را از غلاف بیرون کشیدم. دیدم پیغمبر(ص) نزدیکتر آمد و فرمود: منصور! وهم و خیال است؟ تو را از بین ببرم؟ ترسیدم و شمشیر را غلاف کردم. باز دفعه سوم به خودم تلقین کردم شاید وهم و خیال است. این دفعه همه شمشیر را بیرون کشیدم. دیدم پیغمبر(ص) پایش را گذاشت روی پله اول منبر و فرمود: می خواهی تو را از بین ببرم؟ باورم شد. شمشیر را غلاف کردم و به احترام آقا را بر گرداندم.

می دانم الان دلهایتان دارد بهانه می گیرد. بگویم؟ می گویم: یا رسول الله! ای کاش یک سری هم به کربلا می آمدی. یا رسول الله ای کاش  یک سری هم به گودال قتلگاه می زدی. رسول خدا! اگر شما نیامدید زینب(س) آمد. زینب(س) با یک عده زن و بچه آمد. یک عده زنهای داغ دیده آمدند. ای خدا! بالای بلندی رسید. دید لشکر دور حسین(ع) را محاصره کرده است. شمشیر دار با شمشیر می زند، نیزه دار با نیزه می زند. عصا دار با عصا می زند. آنهایی هم که حربه ای نداشتند آنقدر سنگ به بدن مقدس ابی عبدالله زدند.     لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.


امام رضا علیه السلام

نمی دانم چرا امشب دلم بهانه می گیرد؟ دلم می گوید: ای کافی! این مردم را بردار و کنار قبر علی بن موسی الرضا(ع) ببر.

 

مانند سگ گرسنه و گربه لوس

                                   مالم رخ بر آستان شه طوس

زیرا که سگ گرسنه و گربه زار

                                   از سفره اغنیا نگردد مأیوس

 

آقا وقتی خواست از مدینه حرکت کند، یک عده زن و بچه دور خودش جمع کرد.

 

السلام علی من أمر أولاده و عیاله بالنیاحة علیه قبل وصول القتل الیه

 

آقا وقتی می خواست از مدینه حرکت کند دستور داد که زن و بچه اش بنشینند و برایش نوحه کنند. فرمود: من دیگر بر نمی گردم. بناست مرا در دیار غربت مسموم کنند. وقتی خواست از مدینه حرکت کند دوازده هزار دینار سر راهی بین غلامها و نوکرها و کنیزها و آقازاده هایش توزیع کرد.

 

از کثرت معاصی و ز ذلت رجاء

                                     گفتم به خود کجا بروم نیست ارتجاء

نا گه به گوش، هاتف غیبم زد این ندا

                                       قبر امام هشتم و سلطان دین رضا

 

خدایا! زهرش دادند، مسمومش کردند. میان حجره مثل مارگزیده به خود می پیچید. ای خدا! بلند شد، صدا زد: ابا صلت! در خانه را ببند. اباصلت  می گوید: در صحن خانه راه می رفتم، می دیدم آقا هی بلند می شود هی  می شیند. حالش منقلب است. یک وقت دیدم از گوشه حیاط یک آقازاده دارد می آید. دویدم جلو گفتم: آقا! مگر در خانه باز بود؟ گفت: نه پس شما از کجا آمدید؟ صدا زد: ابا صلت! همان کس که مرا از مدینه به اینجا آورد همان کس مرا از در بسته عبور داد. گفتم: شما کی هستید؟ فرمود: من محمد بن علی هستم. حجره را به او نشان دادم. آمد طرف داخل اتاق، دیدم آقا پسرش را بغل کرده است. ابا صلت من خیلی منقلب شدم. در میان صحن خانه گریه می کردم و راه می رفتم. طولی نکشید یک وقت دیدم آقازاده از میان حجره بیرون آمد، اما حالش خیلی منقلب است. آخه بابایش از دنیا رفته بود. بحق مولانا علی بن موسی (ع) یا الله!                           

 

متن روضه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها - حسن خلج

گونه های دخترت ترك خورده

زخم قلب من پدر نمك خورده

......

یاد داری تو روی نی بودی،من هم از پشت ناقه افتادم

یه عالم عاشقانه ای داشت این سه ساله

یاد داری تو روی نی بودی،من هم از پشت ناقه افتادم

گریه كردی برای من،من هم به تو از دور بوسه می دادم

بابا من از پشت ناقه افتادم كاروان رفت،من ماندم و تاریكی و یك غول بی شاخ و دم،آثار اون شبو می خوای ببینی،بابایی ببین

گونه های دخترت ترك خورده

زخم قلب من پدر نمك خورده

چرا؟كتك زد دیگه،شما هم كه آماده بودی برای این حرفا،برا چی به زخمت نمك زد؟،بابا خیلی بد دهن بود،خیلی بی تربیت بود،من دارم كد می دم،تو خودت باید تفسیرش كنی،

گونه های دخترت ترك خورده

زخم قلب من پدر نمك خورده

كوچه شد شبانه صحرا

گوییا دوباره زهرا

زبال و پر افتاد

زپشت در افتاد

یاست از سرما كم كم پ‍‍ژمرد

هدیه هایت را دزدید و برد

جای اباالفضل خالی بابا

دومین زهرا هم مرد

یعنی كجا بود عموم ،همون عمویی كه هزار بار به عمه جانم زینب می گفت:زینب كاشكی من اون روز بودم،تو كوچه به این بی شرف حالی می كردم كه،با زن تنها نباید طرف بشه،كجا بود حالا بیاد ببینه،زهرا سه ساله،همون بلا سرش اومد،حالا تیر خلاص

مثل زهرا هی تلاطم می كنم

نمی تونستم وایستم،همون طوری كه مادرم تو كوچه راهش و بست،هی تلو تلو می خورد،هی به در و دیوار می خورد،

 مثل زهرا هی تلاطم می كنم

یه جوری زد

روی نیزه هی تو را گم می كنم

مثل زهرا هی تلاطم می كنم

روی نیزه

عمه بابام الان اینجا بود،عزیز دلم این باباته،كو پس چرا من نمی بینمش،وای وای،دوباره بابا رو كشت

اما

می گه بابا فكر نكنی بیتابی می كنم،حواسم به عمه جانم هست

اما بابا آبروتو خریدم

پیش عمه هی تبسم می كنم

یعنی بی ادب بی تربیت می اومد جسارت می كرد،دست بلند می كرد،تازیانه بلند می كرد،زینب می دوید كجات زد قربونت برم،می گفت:چیزی نیست عمه دردم نیومد،به كجات خورد عزیز دلم،چیزی نشد عمه

مثل اینكه آخرش عمو فهمید

از رو نیزه روی سرخ مو می دید

گریه ی عمو رو دیدم

آب شدم رو خاك چكیدیم

شبیه اشك او

چو آب مشك او

به زحمت تكیه بر دیوار می كرد

من قبلش بگم،بچه كوچولو،وقتی خوابه،نمی رن ،یهو تكونش بدن،آروم می رن،مخصوصاً دختر بچه،بالا سرش، رقیه جان، عزیز دلم،مادر،یا باباش باشه،بابایی،پاشو عزیزم،

 

به زحمت تكیه بر دیوار می كرد

گهی این جمله را تكرار می كرد

الهی صورتش آتش بگیرد

كه با سیلی مرا بیدار می كرد

حالا هرچی بدمی جا داره:حسین................


نمازخانه شيعيان در عربستان پلمپ شد

به گزارش شیعه آنلاین، اخبار رسیده از عربستان سعودی حاکی از آن است جوان شیعه   عربستانی که به جرم اجاره یک سالن و تبدیل آن به نمازخانه دو هفته پیش بازداشت شده   بود، آزاد شد .

گفتنی است "جاسم محمد البراهیم" شهروند شیعه عربستانی است که دو هفته پیش به اتهام اجاره کردن یک سالن در شهر "الخبر" و تبدیل آن به نمازخانه جهت برپایی نماز جماعت در آن، توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به محل نامعلومیانتقال داده شده بود.

نمازخانه شيعيان در عربستان


در همین حال یک منبع آگاه به "الراصد" گفت: نیروهای امنیتی به "جاسم محمد البراهیم" ابلاغ کرده بودند که به دلیل زیر پا گذاشتن قانون منع برگزاری نماز جماعت، به دو هفته حبس محکوم شده است. اکنون این مدت به پایان رسیده و وی آزاد شد.


تصویر منتشر شده در این خبر مربوط به نمازخانه شیعیان است که توسط نیروهای امنیتی سعودی پلمپ شد.


قابل ذکر است امام جماعت این نمازخانه حجة الإسلام و المسلمین سید "محمدباقر الناصر" روحانی سرشناس شیعیان شهر "الخبر" بوده است. وی نیز تاکنون بارها و بارها توسط نیروهای امنیتی به اتهام برپایی نماز جماعت بازداشت شده و مسجدی که در آن نماز می خواند پلمپ شده است. او مدتی به همراه نمازگزاران در خیابان نماز جماعت می خواند

وضعیت تشیع در تونس

حوادث اخیر تونس و خیزش مردمی که منجر به سقوط حکومت دیکتاتوری «زین‏العابدین بن‏علی» شد، هم‏اکنون این کشور را در مرکز توجه جهانیان قرار داده است.


حضور تشيع در كشور آفریقایی تونس به همان قرن اول ظهور اسلام برمي‌گردد؛ حتي قبل از زماني كه دولت ادارسه (ادریسی‌ها) در قرن دوم هجری در مراكش و حکومت فاطمیون در مصر و تونس ايجاد شد. ساكنان اصلي تونس "بربرها" بودند كه از مواليان اهل‌بيت(ع) به شمار مي‌رفتند. شدت اين ولاء به حدي بود كه پس از واقعه جانسوز كربلا، يكي از قيام‌هاي خونخواهي،‌ به وسيله آنان و در تونس فعلي رخ داد. بني‌اميه نيز مشابه آنچه در "قتل‌عام حرّه" در مدينه منوره انجام داده بود را در تونس اعمال كرد.

 

اما درباره تعداد شیعیان کشور تونس (یعنی کسانی که هم به لحاظ عقیده، هم به لحاظ احکام و هم به لحاظ محبت، پیرو اهل‏بیت(ع) بوده و رسماً شیعه دوازده امامی هستند) دو آمار معتبر زیر منتشر شده است:

1.       مطابق آمار«مجمع جهانی اهل‏بیت(ع)» از جمعیت 10 میلیونی تونس، حدود 196.000 نفر شیعه هستند.

2.       مطابق آمار انجمن دین و زندگی اجتماعی آمریکا «مؤسسه ‏PEW  » از جمعیت 10.102.000 نفری تونس، حدود 102.000 شیعه هستند.

وجود مستبصر مشهور «دكتر سيد محمد تيجاني سماوي» كه از اهالي شهر "قفصه" يكي از شهرهاي جنوبي كشور تونس است نيز علت گرايش بسياري از تونسي‌ها ـ چه در داخل اين كشور و چه در اروپا ـ به مذهب اهل‌بيت(ع) شده است.

مسجد شناور ونیز

به گزارش «شیعه نیوز» ، معماری ونیز میراث دار معماری اسلامی است و این امر، طرح و ایده نخستین مسجد شناور ونیز را تقویت می کند و این بنا را به مثابه یک نقطه و مرکز اجتماع فرهنگ های مختلف در می آورد. مبتنی بر سنت رایج در ساخت مساجد، این مسجد نیز دارای حیاط خلوت، نورگیر، ساختار گنبدی شکل و مناره است ولی در این پروژه به جای استفاده از مصالحی چون سنگ و اغلب پر هزینه که در بقیه این گونه بناهای مذهبی استفاده می گردد از توپ ژیمناستیک که حتی قابل دسترس در تمامی مراکز فروش می باشد، استفاده شده است و این احساس را منتقل می کند که گویی هر فردی جزیی از این ساختار ساده است.