30 جمله از امام خامنه ای در باب جنگ نرم...

امام خامنه ای:


1- این جنگ نرم ، شما جوانهای دانشجو ، افسران جوان این جبهه اید…

به ادامه مطلب بروید....

ادامه نوشته

کلیپ صوتی به سوی دولت اسلامی

پایگاه اطلاع‌رسانی حضرت آیت الله خامنه ای كلیپ صوتی «به سوی دولت اسلامی» را منتشر كرد. این كلیپ صوتی شامل بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای پیرامون معنا و مفهوم دولت اسلامی است.

بخش‌هایی از بیانات حضرت امام خمینی (ره) و رهبر انقلاب اسلامی كه در این كلیپ می‌شنوید:
اینها می‌خواستند جمهوری اسلامی نشود. از جمهوری‌اش می‌ترسیدند؟ نه! جمهوری ترس ندارد؛ شوروی هم جمهوری است؛ از اسلامش می‌ترسیدند! از این كلمۀ اسلام می‌ترسند آنها.[از]جمهوری اسلامی می‌ترسند.[از]دولت اسلامی می‌ترسند، الآن این توطئه در كار است كه نگذارند این نهضت جلو برود...

برای دانلود این پادکست زیبا به ادامه مطلب بروید...

ادامه نوشته

چادر های ســـــرخ(برگ4)

پاتوق آخر هفته

بعضی از بیمارای آسایشگاه طوری بودن که هیچ کس حتی طاقت دیدنشون رو نداشت،چه برسه به اینکه ازشون نگهداری کنه،ولی صدیقه می رفت اونا رو می شست و کاراشون رو انجام می داد و اصلا هم از این کار ناراحت نمی شد.کلا آدم پر دل و جرأتی بود.واسه همین هیچ وقت دنبال کارای کوچیک و راحت نمی رفت.همیشه آخر هفته یا توو آسایشگاه کهریزک پیداش می کردیم یا توو بیمارستان معلولین ذهنی نارمک.

شهیده صدیقه رودباری

تاریخ تولد:1340

شهادت:1359

علت شهادت:بمباران شهری

بر گرفته از:مجله امتداد،شماره30،ص36

حدیث مربوط

امام صادق (ع) میفرمایند:

هر که یک بیمار مسلمان را عیادت کند خدا همیشه با او هفتاد هزار فرشته گمارد تا در بند او در آیند و تا قیامت تسبیح و تقدیس و تهلیل و تکبیر گویند و نیمی از نمازشان برای عیادت کننده بیمار باشد.

    چادر های ســـــرخ(برگ3)

حسیـــــنیه شــــهدا

گفت:((می خوام خونمون بشه حسینیه تا هیچ وقت شهدا رو فراموش نکنیم))

گفتم:"چطوری می خوای یادشون رو زنده کنی؟"

گفت:((دور هم جمع می شیم و بعد از روضه و دعا،براشون فاتحه می خونیم و ازشون خاطره تعریف می کنیم.))

واقعا هم خونشون شده بود حسینیه شهدا.

اصلا هر وقت خودشو می دیدم یاد جبهه و جنگ می افتادم.مخصوصا اینکه از دو سالگی هم،شدیدا مجروح شده بود.

شهیده منیر ولی زاده

تولد:1360

شهادت:1377

علت شهادت:تحمل جراحات شدید از بمباران زمان جنگ.

بر گرفته از:پا به پای شما می دویدم،ص46


اوباما: ما قصد تغییر نظام اسلامی را نداریم.

اوباما: ما به دنبال تغییر حکومت در ایران نیستیم.
رهبر معظم انقلاب:یک مطلب این است که آمریکائی‌ها مرتب پیغام میدهند ــ گاهی مینویسند، گاهی پیغام میدهند ــ که ما قصد تغییر نظام اسلامی را نداریم؛ به ما اینجور میگویند. جواب این است که ما نگران این نیستیم که شما قصد تغییر نظام اسلامی را داشته باشید یا نداشته باشید، که حالا هی اصرار میکنید که ما این قصد را نداریم. آن روزی هم که شما قصد تغییر نظام اسلامی را داشتید و این را بصراحت اعلام کردید، هیچ کاری نتوانستید انجام دهید، بعد از این هم نخواهید توانست انجام دهید.

تاريخچه حجاب در اسلام

مفهوم اصطلاحــــــــــــــــی حجاب

حجاب در علومي چون عرفان و طب و شايد ديگر علوم، اصطلاح خاصي دارد 9 اما در مسئله مورد بحث اين نوشتار كه مسئله اي فقهي است داراي معناي خاصي نيست. اين واژه در فقه در معناي لغوي خود كه همان پرده حائل ميان دو چيز باشد به كار رفته و معناي جديدي براي آن ايجاد نشده بود. در دوران متأخر اين واژه معناي اصطلاحي خاصي پيدا كرده و به پوشش خاص زنان اطلاق شده است. شهيد مطهري در اين باره مي فرمايد...

ادامه نوشته

سبک زندگی


موضوع انشاء: پدر!



رفت کنار پدرش نشست.پدرش روی تخت دراز کشیده بودو با دستگاه اکسیژن
نفس میکشید! او نفسش را در راه اعتقادش داده بود…
دخترک خوب میدانست که نگاه به پدرش عبادت است…پدر سرفه میکرد و اشک
چشمان دختر بر روی گونه اش می غلتید…

قلمش را برداشت و نوشت:
به نام خدای یکتا سرفه های آدم
دلشکسته، صدای خرده شیشه میدهد…

هفته د فاع مقدس بر دلاور مردان مبارکباد


جلوی ابهت و هیبت آقا کم آورده بود ،چه کم آوردنی!!

مرتب و منظم در صف ایستاده بودیم ، هیچ کس پلک هم نمی زند!

سان دیدن آقا که تمام شد . فرمانده پادگان برای عرض خیر مقدم و ارائه گزارش پشت تریبون قرار گرفت .

زمانی که شروع به صحبت کرد.

 صدایش کاملا آشکار بود . باورمان نمی شد فرمانده پر صلابت پادگان ما که هیچ یارای تحمل نگاه او را نداشت.

جلوی ابهت و هیبت آقا کم آورده بود ،چه کم آوردنی!!

جمله ای جالب!

هروقت دعوت می شد برای برنامه یا کلاس یا یکی از دوستانش می خواست باهاش قرار بزاره، یه نگاه به تقویمش می کرد و اگر اون زمان وقتش پر بود مودبانه معذرت میخواست: ببخشید تو اون زمان من وقتم پره یا ببخشید من یه قرار ملاقات مهم دارم و …

ادامه نوشته

خاطره ای از یک کودک!

زمانی‌ که بچه بودیم، باغ انار بزرگی داشتیم که ما بچه ها خیلی دوست داشتیم، تابستونا که گرمای شهر طاقت فرسا میشد، برای چند هفته ای کوچ میکردیم به این باغ خوش آب و هوا که حدوداً ۳۰ کیلومتری با شهر فاصله داشت، اکثراً فامیل های نزدیک هم برای چند روزی میومدن و با بچه هاشون، در این باغ مهمون ما بودن، روزهای بسیار خوش و خاطره انگیزی ما در این باغ گذروندیم اما خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم، شاید زیاد خاطره خوشی نیست اما درس بزرگی شد برای من در زندگیم
ادامه نوشته